ارغوانیه:
1. «عباد» جنبش وبلاگیای راهانداخته است درباره شیعیان یمن.
به زودی یادداشتی در این باره خواهم نوشت. شما هم به آن بپیوندید.
2. چند توصیه طلبگی:
* صبحها ساعت 5/6 تفسیر آقای جوادی را از رادیو معارف گوش کنید.
بسیار راهگشاست.
* این سایت(+) امکان تحصیل اینترنتی علوم حوزوی را فراهم کرده.
گمان کنم برای همه طلاب مفید باشد.
* برای تقویت عربی، استماع بسیار مفید است.
رادیو عربی تهران بسیار مناسب است.
* این وبلاگ را هم ببینید و حالش را ببرید.(+)
3. دهه اول ذی الحجه اعمالی دارد که زیاد هم نیست.
روزهاش هم مستحب است. به مفاتیح رجوع کنید. التماس دعا
4. «حاجی ما» هم دارد کم کم می رسد به عرفات!
الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر(1). و بنده و شمایی که همه چیز را در مادیات میبینیم و معنای رزق را همان خورد و خوراک و دخل و خرج روزمرهمان میبینیم؛ بیناطلوعین را هم اگر به زور خودمان را بیدار نگهداریم انتظار داریم آن روز کسببان پررونقتر باشد. گرچه بعضی از مفاهیم را بتوان به جهان ماده تسری داد، لیکن نباید معنای اصلی و کلی آن مهجور واقع شود.
الرزق رزقان فرزق تطلبونه و رزق یطلبکم(2). نمیدانم همه آنچه امروز بر ما گذشت همهاش به واسطه خان کرم حضرت جواد(ع) بود و یا نه؟! لیکن بیشک بخشی از آن بود. امروز روز نیکی بود، به واسطه چند چیز. و من نتوانستم اینها را رها کنم و به بهانهای دیگر بنویسم.
1. چهارشنبههای «مشکات» روز سرخوشی است. لیکن امروز چندین مناسبت به آن سرخوشی افزود.
ترجمه قرآن تمام شد و از شنبه مرور نزدیک آغاز خواهد شد(3). و اگر نبود آغاز تفسیر سطحی -به ترتیب شأن نزول- هر دم از غم به پایان رسیدن آن قالب تهی میکردیم. و انس و نشستی اندکی که به واسطه همین مجالست با قرآن برایمان حاصل شد لطف و رحمتی بود از جانب پروردگار، وگرنه ما آنی نبودیم که شایسته چنین موهبتی باشیم.
2. شاید تا به امروز خود را این مقدار به تحولی که واسطه انقلابی اسلامی در جهان صورت گرفته است -و جهان را آبستن تحولاتی بس عظیمتر نموده است- نزدیک نمییافتیم. امروز که «استادمان» به واسطه روضه حضرت جواد(ع) شرف حضور به محضر «ولیامرمان» را یافته بود و در حاشیه آن گزارشی درباره «مدرسهمان» داده بودند، با تعجب جواب شنیده بودند که موضوع را خودشان پیگر هستند و توصیه فرمودند با قوت «راهتان» را ادامه دهید. و «سلامی» که ما رسانده بودیم و ایشان هم سلامی بر «ما».
و کجا خود را اینهمه نزدیک به تأییدات رهبرمان یافته بودیم؟!
و چه خوش است پیمودن مسیری که هر لحظهاش مورد رضایت ولی باشد!
3. و به خیالمان است که اختیارمان را به خودمان واگذار کردهاند.
کمکم، ما که ساکنان «شبانهروزی مشکات» هستیم به دختران آفتاب و مهتاب ندیده(3) مبدل شدهایم که آخر هفتهها مانند مسافران جدید این ابرشهر بیدر و پیکر، هنگامی که برای دید و بازدیدی از پدر و مادرمان به خانه برمیگردیم، عجایب آدمها و زرق و برقاش حالمان عوض میکند.
و در میان این ابرشهر، گویا خیابان ایران شهری دیگری است در میان آن. در و دیوارش، مردمانش، مسجد و مدرسهاش، مغازههایش و ... گونه دیگری هستند که شاید هیچ کجای تهران- این ابرشهر بیدر و پیکر- این گونه نباشد.
و به خیالمان است که اختیارمان را به خودمان واگذار کردهاند. از آن سر شهر-و دقیقاً از آن سر شهر، به قصد درس استاد اخلاقی آمدهایم اینجا. و ای دل، که چقدر غافلی که خدا نماز جماعت در مسجد سادات-و همان مسجدی که خاطرات مدرسه امام عصر(عج) و نمازجماعتها با اسماعیل را زنده میکند- و ذکر امام حسین(ع) را باید مقدر کرده و تو به دنبال چیز دیگری هستی.
4. باران را همیشه دوست داشتم. اگرچه خیلیها-موتورسوارها، رانندهها و خیلیهای دیگر- دلخوشی از آن ندارند. و باران رحمت است.
و امروز روز وسعت رحمت خدا بود بر ما.
خدایا شکرت! به خاطر بسط رزقت؛
و به خاطر قبض رزقت.
پی نوشت:
1. سوره مبارکه رعد/26.
2. امالی صدوق ص 293.
3. امتحان ترجمه و اعراب قرآن، هر روز 4 جزء.
4. از حیث عدم حضور در کوی و برزن که البته از این نوع دختران دیگر یافتی نشود، و یا کمتر یافت شود.